در باره امامان پس از پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله، و بهخصوص درباره امامت هشتمين پيشواى شيعيان، يعنى امام على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثنا روايات و احاديث بسيارى بازگو شده که در اين جا طى سه بخش به آنها اشاره مىکنيم:
الف: احاديث قدسى
حديث قدسى آن است که پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله آن را از قول خداوند متعال بازمىگويد و با وحى متفاوت است و غير از قرآن است.
در پاره اى از احاديث قدسى ، بر امامت امامان دوازدهگانه شيعه به صورت کلّى تأکيد شده است، از آن جمله مىتوان به اين حديث اشاره کرد که پيامبر صلى الله عليه و آله از قول خداى متعال مىفرمايد:
...آنان جانشينان تو پس از تو گنجداران دانش من هستند... آنان را برگزيدهام، و بدانان خرسند شدهام . . . هرکه آنان را دوست بدارد و به ولايت آنان گردن نهد و به برترى ايشان گواهى دهد، رهايى يابد.(1)1.اثبات الهداة 1/437
در بخشى ديگر از اين روايات نام يکايک امامان، از جمله نام هشتمين ايشان يعنى امام رضا عليهالسلام نيز آمده است. از آن جمله، متن مشهور به حديث معراج است که پيامبر صلى الله عليه و آله در آن میفرمايد که نام يکايک امامان را در عرش ديده است و در آن جا به ايشان نشان دادهاند که جانشينان وى اين دوازده تن هستند.
ب: احاديث نبوى صلى الله عليه و آله
روايات پيامبر صلى الله عليه و آله درباره امامان پس از حضرت بسيار است و در آنها که برخى در کتب اهل سنّت هم آمده است، به مناقب و فضايل يکايک ايشان اشاره رفته و برخى از حالات و مشخصات آنان ياد شده است. از جمله به اين حديث توجه فرماييد:
ابن عبّاس گويد: فردى يهودى به نام نعثل نزد پيامبر اکرم آمد و از آن جناب خواست که جانشين خود را معرّفى فرمايد و چنين گفت: هر پيامبرى جانشينى داشت، رسول ما موسى بن عمران، يوشع بن نون را به جانشينى برگزيد، جانشين شما کيست؟ حضرت فرمود: جانشين من على بن ابى طالب است، سپس دو سبط من، حسن و حسين، آن گاه نه امام که از تبار حسين هستند. نعثل از پيامبر صلى الله عليه و آله خواست که آنان را نام ببرد. حضرت فرمود: پس از حسين فرزندش على ، پس از على فرزندش محمّد، پس از او فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسى ، آن گاه فرزندش على يعنى امام رضا، سپس فرزندش محمّد، آن گاه فرزندش على ، پس از او فرزندش حسن و در پايان فرزندش حجّت خدا، محمد مهدى ... اينها دوازه تن هستند... خوشا آنان که اين کسان را دوست بدارند و از آنان پيروى کنند و بدا بر آنان که بر ايشان خشم آورند و به مخالفت با آنان بپردازند... خرسند باد آن که به هدايت ايشان چنگ زند(2)2. ينابيع المودّة 3/281
يکى ار رواياتى که به نقل از پيامبر گرامى اسلام در کتب شيعى آمده اين است:
جابر بن عبدالله انصارى گويد: هنگامى که آيه شريفه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منکم...(3)3. نساء/59
بر پيغمبر اکرم نازل شد، عرض کردم: اى رسول خدا! خدا و پيامبر را مىشناسيم، اين اولواالامر که پيروى از ايشان همپاى اطاعت از شما قرار گرفته کيستند؟ فرمود: جابر! آنان جانشينان من و راهبران مسلمانان پس از من هستند. نخستين ايشان على بن ابى طالب است، آن گاه حسن و حسين، سپس على بن الحسين، پس از وى محمد بن على که در تورات به باقر شهره است... تو زمان او را درک خواهى کرد و اگر او را ديدى سلام من را به او ابلاغ کن... سپس جعفر بن محمد صادق است. و پس از او به ترتيب: موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمد بن على ، على بن محمد و حسن بن على خواهند آمد... در پايان همنام و همکنيه من است: حجّت خدا در زمين و بقية الله در ميان بندگان، فرزند حسن بن على ، همو که خدا به دست وى ياد خود را در خاور و باختر مىگستراند، همو که از پيروان و شيعيانش پنهان مىشود، و غيبتى خواهد داشت که هر کس خدا دلش را براى ايمان به آزمون کشد، امامت او را مىپذيرد.(4)4. اکمال الدين و اتمام النعمة 253
ج: احاديث ائمه عليهم السلام
در اين بخش رواياتى نقل مىشود که از امامان شيعه و نياکان امام رضا عليهالسلام بازگو شده است.
امام على عليهالسلام در حديثى طولانى مىفرمايد: اين پيمانى است که رسول خدا صلى الله عليه و آله از من ستانده و فرموده که اين امر را دوازده امام به پايان مىرسانند .... پس از موسى ، فرزندش على است که او را رضا گويند.(5)5. اثبات الهداة1/598
امام حسين عليهالسلام فرموده است: پيشوا و جانشين پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليهالسلام است، سپس حسن عليهالسلام و آن گاه من و نه تن از فرزندان من: فرزندم على ، فرزندش محمد، فرزندش جعفر، پسرش موسى ، فرزندش على(6)6. الصراط المستقيم2/156
امام سجّاد عليهالسلام فرمود: اين نسخه اى از آن لوحى است که خداوند متعال به پيامبر خود هديه داد و در آن نام خداوند تبارک و تعالى، و پيامبر خدا، و اميرالمؤمنين على .....و فرزندش على ّ معروف به رضا است(7)7. اثبات الهداة1/651
امام باقر عليهالسلام فرمود: امامان پس از پيامبر صلى الله عليه و آله دوازده تن هستند: نخست على عليهالسلام ... و آن گاه فرزندش على معروف به رضا.(8)8. کفاية الاثر248
امام صادق عليهالسلام فرمود: من به فرزندم موسى که امام پس از من است، وصيّت کرده ام. پرسيدند: پس از او کيست؟ فرمود: فرزندش على که به رضا معروف است، و در سرزمينى دور در خراسان دفن خواهد شد(9)9. اثبات الهداة1/603
امّا بيش از همه رواياتى است که از امام موسى کاظم عليهالسلام پدر گرامى امام رضا عليهالسلام بازگو شده و در همه آنها گواه راستينى بر امامت حضرت على بن موسى ديده مىشود.
1 ـ داود رقّى گويد: به امام کاظم عليهالسلام عرض کردم: قربانت گردم، عمرم به پايان رسيده و ناتوانى بر من چيره شده است. پيشتر از پدرت خواستم که امام پس از خود را معرفى کند، شما را نشان داد. اينک همين پرسش را از شما دارم! آن گاه حضرت اشاره به فرزندش ابوالحسن کرد و فرمود: پس از من، اين امام شما است.
2 ـ محمد بن اسحاق بن عمار گويد: به امام کاظم عرض کردم: آيا مرا به کسى راه نمىنمايى که دين خويش را از او فرا گيرم؟ فرمود: اين فرزندم على است، دين خود را از او فرا گير.
3 ـ زياد بن مروان قندى که خود از واقفيان بود، گويد: خدمت ابوابراهيم امام کاظم عليهالسلام رسيدم، فرزندش ابوالحسن هم نزد او بود. فرمود: اى زياد! اين فرزند من، گفته هايش گفته من، نوشته هايش نوشته من و فرستاده اش به سوى شما، نماينده من است. هرچه گويد، حقّ همان است.
4 ـ مخزومى که مادرش از فرزندان جعفر بن ابى طالب بود، گويد: حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام ما را به منزلش فرا خواند، ما پيرامون آن جناب گرد آمديم، جضرت فرمود: آيا مىدانيد چرا شما را در اين جا فرا خواندهام؟ گفتيم: خير. فرمود: گواهى دهيد که اين فرزندم، وصى ّ من است و پس از من جانشين و سرپرست امور مربوط به من خواهد بود...
5 ـ داود بن ذربى گويد: خدمت امام کاظم عليهالسلام رسيدم، اموالى را نيز با خود براى آن جناب برده بودم. حضرت مقدارى از آن اموال را پذيرفت. پرسيدم: چرا همه را قبول نکرديد؟ فرمود: امام شما در موقع خود آن را از شما خواهد خواست... هنگامى که خبر شهادت حضرت به ما رسيد، فرزندش ابوالحسن الرضاعليهالسلام مال را از من خواست و من همه را تسليم ايشان کردم.
6 ـ محمد بن فضل هاشمى گويد: خدمت حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام رسيدم. آن حضرت بشدّت از اوضاع نگران و ناراحت بود. عرض کردم: اگر حادثهاى پيش آيد بايد از که پيروى کنيم؟ فرمود: از فرزندم على . او وصى ّ و جانشين من در ميان شماست.
7 ـ على بن يقطين گويد: خدمت امام کاظم عليهالسلام بودم و فرزندش على هم نزد او بود. موسى بن جعفر فرمود: اى على بن يقطين! اين فرزند، سرور فرزندانم است و من کنيه خود را به او بخشيدهام.... در اين هنگام هشام بن سالم دست خود را بر پيشانى زد و گفت: به خدا سوگند که از مرگ خويش خبر داد!
8 ـ سليمان بن حفص مروزى گويد: خدمت امام کاظم عليهالسلام رسيدم و در انديشهام اين بود که درباره امام پس از وى پرسش کنم. امام نگاهى به من انداخت و خود آغاز سخن کرد و فرمود: اى سليمان! فرزندم على وصى من و پيشواى مردم پس از من است و او بهترين فرزندان من مىباشد. اگر زنده ماندى و او را درک کردى ، گواهى امامت او را در نزد شيعيان من نيز ابراز نما و هر کس از جانشين من پرسيد او را معرفى من.
9 ـ عبدالله مرحوم گويد: به قصد مدينه از بصره بيرون شدم، در بين راه، موسى بن جعفر عليهالسلام را ملاقات کردم که او را به سمت بصره مىبردند. حضرت دنبال من فرستاد و من خدمت رسيدم. نامه اى به من دادند که آن را به مدينه برسانم. عرض کردم: نامه را به چه کسى تسليم کنم؟ فرمود: به فرزندم على . زيرا او وصى ّ و امام پس از من و بهترين فرزندان من است.
10 ـ حسين بن بشير گويد: امام کاظم عليهالسلام فرزندش على را براى ما به عنوان امامت معرفى کرد، همان گونه که حضرت رسول اکرم صلى الله عليه و آله، در روز غدير خم على عليهالسلام را معرفى فرمود. ايشان به اهل مدينه و يا مردمان حاضر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب کرد و فرمود: اى مردم! اين وصى و پيشواى پس از من است.
11 ـ محمد بن سنان گويد: پيش از آن که حضرت امام کاظم عليهالسلام را به عراق تبعيد کنند، خدمت ايشان رسيدم. فرزندش على هم نزد وى بود.
فرمود: اى محمد! امسال حادثهاى رخ خواهد داد. از آن هراسان مباش و بىتابى مکن. ... سپس سر مبارک خود را پايين افکند و انگشتان خود را به زمين زد. آن گاه سر را بلند کرد ... و فرمود: خداوند گمراهان را به حال خود وامىنهد و آن چه را اراده کند به انجام مىرساند.
پرسيدم: مقصود از اين سخنان چيست؟
فرمود: هر کس به اين فرزندم ستم روا دارد و حقش را ناديده انگارد و امامتش را انکار کند، به سان کسى است که حق على بن ابى طالب عليهالسلام را پامال کرده و امامت وى را منکر شود.
... من از سخنان وى چنين دريافتم که از مرگ خود خبر مىدهد و فرزندش على را به عنوان امام پس از خود معرفى مىکند.
عرض کردم: به خدا سوگند، اگر پروردگار به من عمر دهد و روزگار او را دريابم، حقوق او را ادا کرده، به امامت و خلافت وى گردن خواهم نهاد و هم اينک گواهى مىدهم و تصديق مىکنم که او پس از شما حجّت خدا در روى زمين و امام مردم است و جامعه را به آيين اسلام فرا مىخواند.
فرمود: اى محمد! خداوند عمر تو را دراز خواهد کرد و روزگار امامت او را درخواهى يافت و مردم را به سوى او فرا خواهى خواند و حتّى به امام پس از او هم اعتراف و تصديق خواهى نمود.
پرسيدم: قربانت گردم! امام پس از او کيست؟
فرمود: فرزندش على .
گفتم: به فرمان شما تسليم هستم و به امامت فرزند او نيز گواهى مىدهم.
فرمود: آرى اى محمد! من نام تو را در کتاب اميرالمؤمنين عليهالسلام ديدم و تو از شيعيان ما هستى و در ميان آنان به آذرخشى مىمانى که در شب تاريک مىدرخشد و نور مىافشاند... اى محمد! مفضّل مونس من است، هر گاه او را مىبينم، آرامشى مىيابم. تو نيز مونس دو امام پس از من خواهى بود و آنان با ديدن تو آرامش مىيابند. آتش جهنم بر بدنت حرام است و هرگز بدنت را لمس نخواهد کرد.