تاریخ انتشار: 1396/6/11
چهل حکمت رضوى؛ اشعار از على باقرزاده (بقا)


۱

مِن اَخلاقِ الاَنبیاء: التَّنّظُّف

نظافت موجبِ پاکىِ جسم است
نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خَلق
نظافت شیـوه پیغمبران است

۲

صاحِبُ النّعمَةِ یجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ

توانگر را بوَد واجب که بخشد
زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى
بـه شـکرِ نعـمتِ حـىِّ تـوانا

۳

مَن لَم‌یَشکرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم‌یشکر اللهَ عزّوجلّ

شـنیده‌ام که علـى بن موسـىِ کاظم
خَدیو طوس، بفـرمـود نکته‌اى زیبـا
کسى که نیکویىِ خلق را نداشت سپاس
نکـرده است سپـاسِ خداى بـى‌همتـا

۴

الایمانُ: أداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم

فرمود رضا امام هشتم:
انجام فرائض است ایمان
دورى ز مُحرّمات و زشتى
پرهیز ز ناصواب و عصیان

5

لَم یَخُنک الاَمین، وَ لکن ائتَمَنتَ الخائِنَ

کسى که بیـم ندارد ز کردگارِ علیم
وِرا به خدمتِ خلقِ خدا مکن تعیین
امین نکرده خیانت؛ تو از ره غفلت
امین شمـرده خیـانت‌شعارِ بدآیین

6

الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِکمة

زبـانِ تو گـر تحـت فرمان نباشد
خموشـى گزیـن، تا نیفتى به ذلّت
على بن موسـى الرضا راست پندى:
سکوت است بابـى ز ابواب حکمت

7

الاَخُ الاَکبرُ بِمنزِلةِ الاَب

برادر چو دانا و شد و آزموده
وِرا با پـدر مـى‌شمارَش برابر
بگفتـا امـام بحق، نورِ مطلق
به جاى پـدر هست، مهتر برادر

8

صدیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ

به نزدیـک نـادان بـوَد تـار گیتى
ز دانـش بکـن گـیتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موسى بـن جعفـر:
تو را عقل یار است و جهل است دشمن

9

التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ

همیشـه در پـىِ تیـمـار بینـوایان باش
کمک به خلق، ز کردار خـالق احـد است
امام راست در این رهگذر، کلامى نغـز:
که در معاشرت خلق، نیمى از خرد است

10

التَوَکلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ

بزن بـر لطـف حق دست توکل
کـه لطف ایـزدى باشد تو را بس
توکـل آن بـوَد کـاندر دو عالم
به غیر حق نـترسى از دگر کس

11

اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ کفُّ الاَذى عَنْها

فرمـود رضـا ولـىّ مـطـلق
گنجینه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گیتى است:
خـوددارىِ از گـزنـد ایشـان

12

اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غیرِهِ فى معاشِه

بهتـرین رهـرو به راه زندگـى است
آن که همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوَش راحـت زینـد
زندگـى در خـدمتش بـهتـر بـوَد

13

العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ کلْفَة

رضـا سبـط پاک رسـول امین
که نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخششِ ایـزدى است
ادب را به کوشش تـوان یافـتن

14

لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ

بُخل رنج است و حسادت محنت است
از ولـىّ آمـوز درسِ عبـرتـى
راحتى در بخل نتـوان یافـتن
در حسـد هـرگـز نیـابـى لذّتى

15

مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً

عفـو آییـن بزرگـان باشــد
بخشش آییـنه دورانـدیـش اسـت
دو گـروهى که به جنگنـد و ستیـز
نُصرت آن راست که عفوش بیش است

16

عَونُک لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة

سخنى دارم از امـامِ هُمام
کـه مفید است بَهر هَر طبقه
دستگیرى ز ناتوان و ضعیف
به‌یقین، بهتر است از صدقه

17

المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ

گر ز بخت بد به کس بد کرده‌اى
هان، مَشـو نومیـد از درگاه ربّ
مـؤمن اَر نیکى کنـد شادان شود
وَر کند بَد، مى‌کنـد بخشش طلـب

18

المُسلِمُ: الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یده

شـنو پند فرزندِ موسـى بن جعفر
امـامِ به‌حـق، مـاهِ بـرجِ امـامت
کسـى هسـت مُسلم که باشند مردم
ز دست و زبانش به امن و سلامت

19

لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه

به همـسایه نیکى کن اى نیک‌مرد
که همـسایه را بر تو حق‌ها بوَد
از آن کس که همسایه ایمن نبُود
بفرمود مـولا: نـه از ما بوَد

20

التواضُعُ أن تُعطى النّاس مِن نَفسِک ما تُحبّ ان یُعطوک مِثلَه

چنان سـر کن اى دوست با نیک و بد
که باشـد ز تـو نیک و بد در امـان
تـواضع چـنان کن به خـلق خـداى
که خواهـى کنـد خلق با تو چنـان

21

مِن علاماتِ الفقیهِ: الحُکم و العِلم و الصَّمت

بصیـر بـاش به احکـام دین حق که خداى
از آن فقیه که دانا به حـکم اوست رضاست
نشانه‌هاى فقـاهـت به نزد پـیر خرد
قضاوت به‌حـق و دانـش و سکوتِ به‌جاست

22

الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب

عفو چون کرده‌اى خطاب مکن
کار بى‌جا و نـاصـواب مکن
وه چه نیکوسـت، عفـو بى‌منّت
عفو کـردى اگـر، عتـاب مکن

23

لایأبَى الکرامَةَ الاّ الحِمارَ

بشـنـو کـلام نـغـز فـرزنـدِ پیمبر
گفتـار او روشـنگر شب‌هاى تار است
جز مردم احـمـق نتـابـد رُخ زِ احسان
هر کس کند احسان مردم ردّ، حمار است

24

السّخى ّ یأکل مِن طَعامِ الناس لِیأکلوا مِن طَعامِه

سخـى مى‌خورد نان ز خوانِ کسان
که مردم به‌رغبت ز خوانَش خورند
بخیل از سـر بُخـل، نان کسـى
نیـارَد خـورَد تا که نانش خورنـد

25

السّخى ُّ قریبٌ مِن اللهِ، قریبٌ مِن الجنّة، قریبٌ مِن الناسِ

سخـاوتمنـد هرگز نیست تنهـا
که تنـهایى نصیب دیگران است
سخـى باشد قریـبِ رحمتِ حق
به نزدیک بهشت و مردمان است

26

صدیقُ الجاهِلِ فى التَّعَب

به نـادان مکـن دوستى، چون تـو را
گـدازد ز کـردار خـود روز و شب
بگفتـا على بن موسـى الـرضـا
رفاقـت به نـادان غـم اسـت و تعب

27

اَفضَلُ العَقلِ معرفَةُ الاِنسانِ بِربّه

ز خـاطر مَـبَر شـکـر یزدانِ پـاک
که شُـکـر نعـَم نعمـت افزون کنـد
بهین دانش اى دوست، آن دانشى است
که‌اَت رهـبرى سوى بـى‌چـون کند

28

ـ مَن رَضى َ بالیسیرِ مِنَ الحَلال خفّت مَؤونتهُ

رضـا بـاش بر داده کردگـار
کـه خشنـودى از حق بوَد بندگى
اگر شـاد گـردى به اندک حلال
سبـک بُـگـذرى از پلِ زندگـى

29

مَن رَضى بالقَلیل مِن الرِزقِ قُبِلَ منه الیسیرُ مِنَ العمَل

کلامـى شنـو از شهنشاهِ طـوس
ولـىّ خـداونـد و سبـط رسـول
چون بر رزق اندک رضایى، خداى
کنـد طـاعـت انـدکـت را قبول

30

الصَّمتُ یکسبُ المحبّةَ و هو دلیلٌ على کلِّ خیرٍ

ز حُسن خموشى و اوصاف آن
چنین گفت شاه خراسان، رضا
خموشـى به بار آورَد دوستـى
شـود رهگشـاى همه خوب‌هـا

31

مَن حاسَبَ نَفسَه رَبِحَ و مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ

تویی که دیده فرو بسته‌اى ز کرده خویش
همیشـه زشتـى احـوال دیگران بینـى
حساب نفسِ بداندیش کن که سـود بَرى
شَوى چو غافل از اعمال خود زیان بینى

32

مَنِ اعتَبَرَ اَبصَرَ وَ مَن اَبصَرَ فَهِمَ و مَن فَهِمَ علِمَ

امام راسـت کلامـى که مرد بـاتدبیر
هزار نکتـه از آن یک کلام مى خـواند
کسى که عبرت گیرد بسـى شـود بینا
کسـى که بینا گردد بفهمـد و داند

33

افضَلُ المالِ: ما وُقى َ به العِرضُ

توانـگر را بگـو امروز کـن ایثار سیم و زر
که فردا سیـم و زر در اختیـار دیگـران باشد
بِهین مـال آن بوَد کان موجب حفظ شرف گردد
اگر در راه دیگر صرف شد، حاصل زیان باشد

34

المُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم‌یخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقّ

سخنـى بشنـو از امـام غریـب
تا شـود علم و دانشـت افـزون
مـرد مـؤمن اگر به خشـم شود
نـرود از طریـق حـق بیـرون

35

المُؤمِنُ اِذا قَدرَ لَم‌یأخُذُ اَکثَرَ مِن حَقّه

نکـته‌اى بشنـو ز فرزند رسـول
آن که مـردم را امـام و پیشوا است
گـر که قـدرت دست مؤمن اوفتاد
بیشتر از حـقّ خود هرگز نخواست

36

النّظَرُ الى ذرّیةِ محمّدٍ عبادَةٌ

بکـن عادت به کردار بزرگـان
که نتوان کرد آسان ترک عـادت
نظر کـردن به فرزنـد پیمبـر
بوَد در پیش مرد حق، عبادت

37

اِنّما الحِمیةُ مِن الشَّىءِ الاِقلالُ مِنهُ

شنـو از علـى بن موسى الرضـا
کلامى که افزایدت عقـل و هـوش
چو پرهیز خواهـى کنى از خوراک
به کـم خوردنِ خوردنی‌هـا بکـوش

38

لایعدمُ العُقوبَةَ مَن اَدرَعَ بالبَغى ِ

گو به آن کس که ظلـم کرد فزون
کـه عقـوبـت‌نـبرده نشمـارد
گـر بخـواهـد زیـد به‌آرامـش
کیـفـر روزگـار نگـذارد

39

لاتَطلُبوا الهُدى فى غَیرِ القُرآنِ فَتَضِلّوا

بـگـفـتـا رضـا، ماهِ برجِ ولایت
هدایـت مجـوییـد از غیـر قـرآن
به‌جـز راه قـرآن مـپـویید راهى
کـه گـمراهى آخر بوَد حاصـل آن

40

مِن عَلامةِ ایمانِ المُؤمِنِ: کتمانُ السِّر و الصَّبرُ فى البأساء و الضرّاء و مُداراة النّاس

از عـلامـات مردِ حق باشد
رازدارى و صـبر بر سختى
با مـدارا بـه مردمان پویـد
راه آزادگـى و خـوشبـختى


Copyright @ 1998 - 2017 Imam Reza (A.S) Network , All rights reserved.