در باره تاریخ مشهد، بسیار نوشتهاند، اما پیرامون اوضاع اجتماعى و شهرى مشهد امروز، نوشتهها انگشتشمار است... براى آشنایى بازدیدکنندگان گرامى این پایگاه، بر آن شدهایم که از میان اندک آثارى که در این باره وجود دارد، شمارى را برگزینیم و در دسترس شما نهیم. در این بخش، به نوشتههایى مى پردازیم که وضعیت شهر مشهد را در سالهاى قرن حاضر شمسى بیان مىکنند.
نوشته حاضر مقالهاى با عنوان «طوس دیروز، مشهد امروز» نوشته مهدى اخوان ثالث است که آن را از کتاب «حریم سایههاى سبز-ج1»؛ زیرنظر مرتضى کاخى برگرفتهایم. نیازى به گفتن ندارد که به هنگام بازگویى وضعیت مشهد امروز، نگاه نویسنده به زمان نگارش آن، یعنى حدود سالهاى دهه سى بوده است و شمارى از دادههاى این نوشته مربوط به اوضاع آن سالها است و اینک پس از سپرى شدن دهها سال، بسیارى از آنها دگرگون شده است. بازدیدکنندگان گرامى در نوشتههایى که از این پس مىخوانند، این دگرگونىها را درخواهند یافت، تا جایى که با اوضاع امروز مشهد آشنا شوند.
طوس دیروز و مشهد امروز
چنان که مىدانیم، خراسان قدیم در عرف و اصطلاح نویسندگان کتب مسالک و ممالک و کیهانشناخت (جغرافیا) به چهار بخش تقسیم مىشد و هر بخشى را «رَبعى » مىگفتند و هر ربع را به نام یکى از چهار شهر بزرگ که در زمانهاى مختلف، کرسى آن ربع یا کرسى تمام ایالت خراسان بود، مىخواندند.
چهار شهر بزرگ خراسان قدیم: نیشابور بود و هرات و بلخ و مرو (سرزمینهاى خلافت شرقى ، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 408) گفته مىشد: رَبع نیشابور، رَبع مرو، رَبع هرات، رَبع بلخ. طوسِ مشهد از رَبع نیشابور بود (ایضاً، ص 414).
قدیمترین سند از متن جغرافیایى پارسى در باره طوس، گویا در کتاب نشناختهمؤلفِ «حدود العالم» است که در 372 هجرى نوشته شده، بدین تفصیل:
طوس ناحیتى است و اندر وى شهرکها است، چون: توران (ظ: لهجه و تلفظى دیگر از: تبران، طبران، تابران، طابران) و نوقان، بروغون، رادکان، بنوازنده (؟). و اندر میان کوهها است و اندر کوههاى وى معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه، و دیگ سنگین و سنگ فسان و جورب از آن خیزد. به نوقان مرقد مبارک على بن موسى الرضا است و آنجا مردمان به زیارت شوند وهم گور هارونالرشید است. (به نقل از حدیقة الرضویة، تألیف ادیب کهن استاد شیخ محمد حسن هروى ، چاپ مشهد، مهرماه 1327 ، ص 5... و در این مقاله هر جا از حدیقة نقل کردیم، مقصود همین کتاب و همین چاپ است).
تقسیم خراسان به رَبعها کار جغرافىنویسان عرب است. در «رساله پهلوى» و نیز نشناختهمؤلفِ «شهرستانهاى ایران» اگر چه بناى کار بر نهایت اختصار است و مقصود یادداشت نام شهرها و بنیادگذاران آنها است، چنین تقسیمى نمىبینیم. چنان که در حدود العالم نیز ندیدیم. در این رساله راجع به طوس چنین مىخوانیم:
شهرستان توس را توس پسر نوذر که 900 سال سپهبد بود، بنا کرد. پس از آن سپهبدى از توس به زریر و از زریر به بستور و از بستور به کرزم رسید. (شهرستانهاى ایران، ص 418)
چنان که دیدیم قول نویسنده «شهرستانهاى ایران» به افسانه مىماند. پُر دور نرفتهایم اگر روایتى دیگر از این افسانه را که تفصیلى بیشتر دارد (چنان که در مجالس المؤمنین قاضى نورالله شوشترى آمده است) نقل کنیم. قاضى نورالله در قصه رفتن فردوسى به غزنین هنگامى که تظلم به محمود کرده بود، آورده است که...
گفت: ... مردى غریبم از شهر طوس و از ضرب سهام تعدى و جور ایام، اهل و وطن گذاشته ... سلطان ... احوال طوس و اهالى آن جا از او پرسید و در این اثنا استفسار نمود که طوس را که بنا کرده است؟ فردوسى گفت: طوس پسر نوذر منوچهر و سبب آن بود که هنگامى که کیخسرو طوس را به رزم افراسیاب به توران فرستاده [ بود ] با او گفته بود که زنهار از راه کلات نروى که برادرم «فرود» که از دختر «پیران ویسه» است، در آن جا است و جوانى سودایىمزاج است؛ مبادا اندیشه جنگ آورد و بر دست تو ضایع شود. چون طوس به سر حدّ توران رسید، به سخن کیخسرو کار نکرده به راه کلات رفت و میان ایشان جنگ قائم گشت و سرانجام «فرود» کشته شد. کیخسرو از این حرکت طوس غمناک شد، چه او را فرستاده بود که خون پدر باز خواهد؛ برادرش را نیز بکشت، القصّه، چون طوس از توران بازگشت، نتوانست که نزد کیخسرو رود، در خراسان رحل اقامت انداخت و در آن موضع شهرى طرح کرد و به نام خود موسوم ساخت ... (مجالس المؤمنین، ج 2، ص 59)
اختصارى که در این مقاله به آن ملزمیم اجازه نمىدهد که حتى خلاصه اقوال جغرافىنویسان و تاریخنویسان و سیاحان را از دیرباز تا کنون بیاوریم، اما براى اینکه شمهاى از آن اقوال بدانیم و کارما جامع باشد بین اختصار بسیار و ذکر ضرورترین مطالبى که لازم است گفته شود، طرافى از گفتار دو شرقشناس معتبر و متخصص جغرافیاى تاریخى را راجع به طوس مشهد نقل مى کنیم، گفتارى که خود در واقع خلاصه و نقاوه اقوال اغلب تاریخ و جغرافى نویسان و سیاحان عرب و عجم و فرنگ است. نخست نوشته گىلسترنج را از سرزمینهاى خلافت شرقى مىآوریم که مىنویسد:
شهر مشهد، یعنى مشهد حضرت على بن موسى الرضا (ع) در سمت خاور نیشابور است و سلسله جبالى که سرچشمه اکثر آبهاى نیشابور است مشهد را از نیشابور جدا میسازد. شهر مشهد امروز کرسى خراسان ایران است و درچند میلى شمال مشهد بقایاى شهر قدیم طوس قرار دارد. طوس در قرن چهارم دومین شهر ربع نیشابور محسوب مىگردید و از دو شهر «طابران» و «نوقان» که متصل به هم بودند تشکیل مىشد. به فاصله دو منزلگاه چاپارى از طوس، باغ بزرگى بود در دهکده سناباد و در آن دهکده قبر هارون الرشید که در سال 193 مرد و قبر امام هشتم شیعیان على بن موسى الرضا (ع) که در سال 202 در اثر زهرى که مأمون پسر هارونالرشید به آن حضرت خورانید، شهید شد، در آن باغ بود ... نوقان که نوگان تلفظ مىشود، هنوز نام محله شمال خاورى و دروازه آن در مشهد جدید است که از طریق آن دروازه به نوقان طوس مىروند. (نوقان در زبان مردم امروز«نوغون» تلفظ مىشود و محلهاى است در جنوب خاورى مشهد نه شمال خاورى ، و دیگر جایى به اسم «نوقان طوس» وجود ندارد و ده نوقان در شهر حل و محل شده) آب سناباد نیز هنوز ناحیه شمال باخترى مشهد را مشروب مىسازد. (آب سناباد امروز فقط میانه نزدیک به شمال مطلق شهرـ محله سراب ـ را مشروب مىکند.)
در قرن سوم، به قول یعقوبى، نوقان از طابران بزرگتر بود، ولى یک قرن بعد، طابران از نوقان بزرگتر شد و تا زمان یاقوت برهمین وضع باقى ماند، تا آن که لشکریان مغول طوس را ویران کردند. نوقان به تهیه و ساختن ظرفهاى سنگى که به نواحى دیگر مىبردند، شهرت داشت و از کوههاى آن طلا و نقره و آهن و مس استخراج مىگردید.
در حوالى طوس فیروزه و سنگى که به آن «خماهن» مىگفتند، همچنین سنگ مرمر سبز به دست مىآمد که براى فروش به نوقان مىبردند. اما این منطقه طوس کمآب بود. قلعه نزدیک طابران ساختمان عظیم و باشکوهى بود که به قول مقدسى ، از مسافت دور دیده مىشد و بازارهاى این قسمت شهر متاع بسیار داشت و مسجد جامع آن بسیار زیبا و آراسته بود. برفراز دو قبر سناباد، در قرن چهارم، قلعه (ظاهراً مقصود قبه و گنبد است؟) بسیار مستحکمى بنا شده بود که به گفته ابن حوقل، گروهى در آنجا معتکف بودند. مقدسى گوید امیر فائق عمیدالدوله گرد قبر حضرت امام رضا مسجدى بساخت که در تمام خراسان عمارتى از آن باشکوهتر نبود. قبر هارونالرشید نزدیک ضریح حضرت امام رضا بنا شد (چنان که بعد خواهد آمد مطلب به این «ترتیب» نیست که لسترنج از قول مقدسى نقل مىکند، یعنى قبه هارونى اول ساخته شده بود، آن گاه امام را نزدیک گور او دفن کردند) و در زمین پهناور آن باغ و عمارت بسیار و بازارها احداث کردند.
یاقوت نیز همین مطالب را ذکر نموده اضافه مىکند که از قبور مشهور طابران قبر فقیه بزرگ مذهب سنت امام غزالى است (مقصود ابوحامد محمد بن محمد غزالى است متولد 450 متوفى 505. با برادرش احمد بن محمد اشتباه نشود.) که در سال 505 وفات یافت و چندین سال در بغداد مدرس مدرسه نظامیه بود.
اسم طوس در زمان یاقوت، یعنى در قرن هفتم، غالباً بر ولایت آن اطلاق مىشد و در آن ناحیه بیش از هزار دهکده وجود داشت. تمام این آبادیها همچنین دو شهر طوس (طابران و نوقان) و عمارات دو قبر سناباد در سال 617 پایمال لشکریان مغول گردید و یکسره غارت و تاراج شد و از آن پس دیگر طوس روى آبادى و عمارت را ندید. (چنین نیست، چنان که پس از این خواهد آمد، ابنبطوطه که در 734 طوس و مشهد هر دو را دیده، طوس را «اعظم و اکبر بلاد خراسان» پس از ویرانى نیشابور و دیگر شهرهاى بزرگ مىخواند و در همان زمان راجع به مشهد مىگوید: «آن شهر نیز بزرگ و پرجمعیت است». طوس بعداز ضربات هلاکو و تیمور به طور کلى ویران شد تا در عهد شاهرخ تیمورى بقایاى مردم آن به مشهد نقل مکان کردند.) اما دو قبرى که مجاور طوس بود، در اثر توجه ثروتمندان شیعه دوباره آباد شد.
حمدالله مستوفى در قرن هشتم از نخستین کسانى است که سناباد را مشهد نامیده (این گفته لسترنج نیز درست نیست، زیرا پیش از حمدالله مستوفى ، «المشهد» راجع به این جا در کتاب مقدسى آمده. چنان که خواهد آمد، و نیز در شعر معزى نیشابورى به این شهر «مشهد» اطلاق شده است، در آن قصیده که معزى به ترسیم بنیاد قافیه بر لقب ممدوح خود ابوالرضا فضل الله بن محمد، کمال الدوله امیر مؤید نهاده، گوید:
هزار شُکر کنم دولت مؤید را
که داد باز به من دلبر سَهىقد را
در مدیح گوید:
زبو رضا ست جهان را همیشه نور و ضیا
چنان که زینت و زیب از رضا ست مشهد را
به نقل از عباس اقبال در کتاب وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى ، انتشارات دانشگاه، شماره 520، ص 59 و 60. در اصل مصرع دوم بیت اخیر: چنانچه زینت الخ است و نیز ر.ک: دیوان معزى ، چاپ عباس اقبال، ص 33 که بیت مورد بحث چنین نقل شده:
زبو رضاست جهان را همیشه نور نوا
چنان که زینت و زیب از رضا ست مشهد را
و از آن زمان تا کنون آنجا را همچنان مشهد یعنى جایگاه شهادت حضرت امام رضا (ع) مىنامند . (مشهد در این خصوص ظاهراً به معنى محضر و محل حضور و «دیدارگاه» است نه شهادتگاه، زیرا شهادتگاه امام در طوس بود نه مشهد. قیاس کن: "مشهد على" یعنى محل حضور و دیدارگاه مزارش، نجف، وحال آن که امام اول شیعیان در کوفه به شهادت رسید).
هارونالرشید و امام رضا، چنان که قزوینى گوید، هردو زیر یک گنبد مدفون شدهاند ولى مأمون حیلهاى به کار برده و به دستور او هارونالرشید را در قبرى مدفون کردهاند که به نام حضرت رضا است و حضرت رضا را در قبرى مدفون ساختهاند که به نام هارونالرشید است و اهالى قریه سناباد که از شیعیاناند قبرى را که معتقدند متعلق به حضرت رضا است کاملاً آراسته اند. (این حرف به دلایل تاریخى و استدلال عقل، پرت و پلا مىنماید و نوعى زهرپاشى در اذهان است.) در زمان حمدالله مستوفى مشهد به صورت شهرى بزرگ در آمد و در آن مزارهاى بسیار با گنبدهاى متعدد وجود داشت از آن جمله قبر غزالى بود در سمت خاورى قبه حضرت رضا و قبر فردوسى (البته با چهار فرسخ فاصله)! گوینده شاهنامه.
اطراف مشهد جلگهاى است هموار و سرسبز که آن را مرغزار تکان(؟) گویند؛ طولش دوازده و عرضش پنج فرسخ است و انگور و انجیر فراوان دارد. اهالى ولایت طوس، به نظر حمدالله مستوفى «نیکو سیرت و پاک اعتماد و غریب دوست باشند.» ابنبطوطه که مشهد را چند سال بعد دیده است گوید: شهرى عظیم است داراى بازارهاى معمور، و اطراف شهر را کوهها فرا گرفته و ضریح در زیر گنبدى بزرگ جاى دارد و مدرسهاى در جوار آن است و همه دیوارهاى ابنیه با کاشىهاى عالى آراسته است. روى قبر امام ضریحى است از چوب که بر روى آن صفحات نقره کشیدهاند و قندیلهاى سیمین بالاى ضریح آویزان است. درِ حرم از نقره ساخته شده و پرده ابریشمین زرتارى بر آن کشیده و فرشهاى متعدد گستردهاند. در کنار ضریح حضرت رضا قبر هارونالرشید است که فقط ضریح چوبى دارد و شمعدانهایى روى آن مىگذارند. هنگامى که یک نفر زایر شیعه وارد مىشود به ضریح هارون لگد مىزند و به ضریح امام درود مىفرستد. (امروز گور هارون در جرز دیوار نهفته است و رویش را پوشیدهاند و نشانى از آن پیدا نیست و چون در آن محل معبر زایران به گرد ضریح امام تنگتر از حد معمول شده، و این تنگ کردن معبر عمدى بوده. هنگامى که زوّار در طواف به آن تنگنا مىرسند، مى گویند: «بر هارون الرشید و مأمون لعنت». شنوندگان مىگویند: «بیش باد». گوینده باز مىگوید: «بر محمد و آل محمد صلوات»، «اللهم صل ...») کلاویخو سفیر اسپانیا که در سال 808 هجرى مأمور دربار امیر تیمور بوده و در راه خود از مشهد عبور نموده به شکوه و عظمت قبر امام نیز اشاره کرده است. نکتهاى که در سفرنامه او ذکر شده این که در آن زمان مسیحیان در ورود به حرم مجاز بوده اند و ایرانیان شیعه تعصبى را که امروز در این خصوص دارند آن روز نداشتهاند. ـ پایان سخن لسترنج ـ (سرزمینهاى خلافت شرقى ، چاپ و ترجمه مذکور، ص 416 ـ 414)
چیز چندانى از سخن لسترنج نکاستیم، از سخن و.برتولد نیز تا جایى که نقل مىکنیم، چیزى نمىکاهیم تا فایده مقاله در این جمعآورى تمام باشد. گفتار بارتولد در این مورد دقیقتر و کاملتر است، زیرا
اولاً به مآخذ و اسناد بیشترى استناد کرده،
ثانیاً در بررسى و داورى خود هوش و دقت بیشتر مبذول داشته،
ثالثاً از حیث ذکر سنوات و سندها خصوصیت دارد،
رابعاً لسترنج از اوایل قرن نهم به این سو نیامده؛ حال آن که بارتولد در رساله ذىقیمت "تذکره جغرافیاى تاریخى ایران" مطلب را تا قریب به زمان ما دنبال کرده است. متأسفانه در ترجمه این رساله سنوات به تاریخ میلادى و مقیاسها روسى است و من فرصت نکردهام همه آنها را با معادلهاى هجرى و مقیاسهاى متداول خودمان تطبیق کنم. به هرحال اینک سخن او:
«سلسله جبال مرتفع بینالود، جلگه نیشابور را از وادى کَشَفرود و شهر مشهد ـ که پایتخت کنونى خراسان و در بیست و پنچ ورستى جنوب شرقى طوس قدیم واقع است ـ جدا مىکند. جغرافىنویسان عرب در ضمن تعریف راه بین نیشابور و طوس از قرار مسافتى که ذکر مىکنند، یکى از راههایى را در نظر دارند که از وسط رشته جبال عبور مىکند و اکثر سیاحان زمان اخیر هم از آن راه مسافرت کردهاند راه پستى کنونى قوسوار مىگذرد و سلسله عمده را در کنار گذاشته و فقط ماهورهایى را که چندان ارتفاعى ندارند، تقاطع مىکند.
کلمه طوس در قرن دهم (میلادى به یک ولایت تمام اطلاق مىشد که شهر نوقان و شهر طابران و قریه سناباد که به سال 809 (193هـ.ق) هارونالرشید و به سال 818 (202هـ.ق) على بن موسى الرضا، از ائمه آل شیعیان امام رضا را وارث تاج و تخت اعلام نمود ولى بعد به طورى که مىگفتند، امر داد مسمومش ساختند. شرح و توصیف طوس قرون وسطى را ما در دست نداریم، در زمان جغرافیانویسان عرب، شهر طوس به واسطه رونق و ترقى نیشابور، اهمیت بزرگى نداشت. طوس هم مانند نیشابور به دست تولوى پسر چنگیزخان خراب شد و در زمان اوغدى جانشین چنگیز به تجدید عمارتش پرداختند؛ و از آن به بعد چند مرتبه مقر فرماندهان مغول شد. بعد از سقوط مغولهاى ایران، طوس با قوچان و کلات و ابیورد و نسا و واحه مرو، جزو قلمرو دولت کوچکى که امیر ارغونشاه رئیس طایفه « جون قربانى » تشکیل داده بود، در آمد. بعد از ارغونشاه پسرانش محمد بیک و على بیک جانشین پدر شدند. على بیک در سال 1382 (میلادى مجبور به اطاعت از تیمور شده ، بعد وى را به فرغانه اعزام و در سال بعد مقتول ساختند.
در سال 1389 (م) بعد از شورشى که پیشرفت نداشت، طوس را قتل عام کردند و قریب به ده هزار نفر آدم کشته شدند پاى دروازههاى شهر، بر حسب معمول برجهایى از کله کشتگان ساخته بودند. تجدید عمارت قطعه طوس بعد از فوت تیمور و در سال 1405 (م) انجام گرفت. در دورههاى بعد اسم طوس را با نام مشهد یکجا مىبرند. مشهد تدریجاً به واسطه اهمیت مذهبى خود، شهر مجاور را تحت الشعاع قرار داده و پایتخت خراسان گردید.
سیاح هندى که معاصر نادرشاه بوده از مهاجرت تدریجى سکنه طوس به مشهد سخن مىراند و صنیعالدوله وزیر ایران که بعدها مقلب به اعتماد السلطنه گردید، قول سیاح هندى را در کتاب خود مسمى به «مطلع الشمس» نقل کرده و وضع کنونى خرابههاى طوس را مفصلاً در این کتاب شرح داده است. در بین خرابهها هیچ گونه آثارى که داراى تاریخ باشد، دیده نمىشود. صنیعالدوله دیوارهاى شهر را که یک فرسخ دور آن است و ارکى را که شاید در قسمت شمال شرقى بوده و عمارت بزرگى را که شاید مسجد و داخل شهر بوده، تعریف مىکند در همه جا طول وعرض و ارتفاع دیوارها و برجها و خرابههاى سایر عمارات ذکر شده. درداخل ارک قلعه کوچکى بوده که برروى تپه مصنوعى ساخته بودند. در کتاب مزبور تصور مسجد نیز ترسیم یافته، این عمارت در نزد ایرانیان به نقارهخانه معروف است.
« فریزر» در ضمن تعریف طوس از مناره کوچکى در نزدیکى مسجد و گنبد کوچکى در بالاى قبر فردوسى ، که در بیرون شهر نزدیکى دروازه جنوب شرقى واقع بوده سخن مىراند. به طوری که نقل مىکنند، ساختمان این گنبد را به عبدالله خان بخارایى (ازبک) که در قرن شانزدهم زمامدار بوده، نسبت مىدهند.
در سال 1859 که «خانیک اف» به این سرزمین به سیاحت آمده بود، دیگر آن گنبد وجود نداشت و محل روى قبر شاعر را گندم کاشته بودند. پرفسور ژوکوفسکى به سال 1890 به محل مزبور رفته و فقط تپهاى دیده بود که درآن کاوشهایى شده و این تپه از آجر و نیمه و قطعات کاشى که بلاشک از بناى خراب شده باقى مانده بود، تشکیل یافته و شاید این همان بنایى باشد که فریزر مشاهده کرده بود. به طورى که دهاقین تعریف کرده بودند تپه مزبور را آصفالدوله حاکم سابق خراسان، کنده و دور محوطه را آجر گرفته، دیوارى در اطراف تپه کشیده مىخواست بنایى روى قبر آن بسازد، لیکن قبل از اتمام کار بدرود زندگانى گفت. زمانى بود که قبور امامین معروف یعنى امام احمد و امام محمد غزالى (قبر محمد در طوس است، نه احمد که گویا در قزوین مدفون است). که دومى مؤلف کتاب شهیر احیاء علوم الدین است، نزدیکى قبر فردوسى بود. قبر محمد غزالى در قرن چهارم دهم در ضمن شرح سیاحت ابنبطوطه مذکور گردیده، لیکن در این زمان از بین رفته و اثرى از آن نمانده است.
طوس در سمت شمالى «کشَفرود» واقع است و در نزدیکى دروازه جنوب شرقى طوس در سر راه مشهد، پل هشت چشمهاى بر روى رودخانه ساخته بودند، پل مزبور در این زمان به حال نیمهخراب باقى است فریزر و صنیعالدوله هر یک شرحى در توصیف این پل نگاشتهاند. مخصوصاً صنیعالدوله فاصله هر یک از چشمهها را هم ذکر کرده. پلى که بر روى کشفرود قدرى پایینتر، بر سر راه کلات و مشهد، به فاصله پنج میل از مشهد، ساختهاند و داراى یازده چشمه است، به وضع بهتر باقى مانده، ولى نه به طورى که کاملاً بىعیب باشد، پل مزبور به «پل شاه» (امروز«پل شاهى» نامیده مىشود) معروف است. بنا به گفته «کرزن» عرض مسیل رودخانه که از 25 فوت تجاوز نمىکند، با بزرگى پل مزبور تناسبى ندارد. چنان که در فوق دیده شد، شهر مشهد در اطراف مقبره امام على بن موسى الرضا، که در قریه سناباد چهار فرسخى طوس جنب قبر هارونالرشید، مدفون است، ایجاد گردید. در قرن دهم در زمان «ابنحوقل» قریه مزبور دیوار محکمى داشت و مقبره مکانى مقدس محسوب بود. در همان قرن (دهم میلادى کلمه «المشهد» در کتاب «مقدسى » دیده مىشود. در قرن چهاردهم (م) در زمان حمدالله قزوینى ، مشهد شهرى بود. ابنبطوطه سیاح همان قرن، بناى مدورى توصیف مىنماید که بالاى مقبره ساخته بودند و با روپوشهاى حریر و شمعدانهاى طلا آراسته بودند. در زیر همان گنبد مقابل قبر امام رضا، قبر هارونالرشید واقع بود که بر روى آن هم شمعدانها روشن بود. لیکن زوّار شیعه که قبر امام را زیارت مىکردند، لگدى به قبر خلیفه عباسى مىنواختند. عده زوار بایستى در قرن شانزدهم، که سلسله صفویه مذهب شیعه را مذهب رسمى ایران اعلام کردند، بهمراتب بیشتر بشود. زمانى که در قرن هفدهم سایر اماکن مقدسه شیعیان، یعنى قبر على (ع) در نجف و حسین در کربلا بالقطع به حیطه تصرف عثمانى در آمد؛ قبر امام رضا در ایران مهمترین مکان مقدس شیعیان واقع گردید و همهساله صدها هزار زوّار به زیارت آن مىآیند. زیارتگاهها همیشه درعین حال مراکز تجارت را تشکیل دادهاند. بنا به گفته سیاحان، بازارهاى مشهد جهاننماى زندهاى است از ملل مختلف شرقى . شهر به واسطه ثروت مکان مقدس و بازارهاى خود چندمرتبه معرض تاراج ازبکها واقع گردید ... » (تذکره جغرافیاى تاریخى ایران ـ و.بارتولد ـ ترجمه حمزه سردادور طالبزاده، چاپ تهران، بهمنماه 1380، ص 161 ـ 157).
نیمى از گفتار بارتولد را بىکاستن آوردیم. هر چند آنچه از او نقل شد، شرحى دارد در وصف مشهد و عمارات حرم امام رضا (ع) و مسجد گوهرشاد و صحنها و خاطرات بعضى از سیاحان اروپایى و غیره، که چون حاوى نکاتى تازه و جالب نبود و مقاله را طولانى مىکرد، از آن چشم پوشیدیم.
ادامه دارد